#وکالت
به کی #وکالت دادید!
سال ۵۳، من ۱۵ سال داشتم که ساعت یک نیمه شب توسط ساواک دستگیر شدم.
آن شب یک ساعت بعد از ورودم شکنجه آغاز شد. یک شکنجه اصلی که کلا هر کسی اول که وارد میشد، تخت را داشت. یعنی روی تخت میبستند دو دست از بالا و دو پا از پایین و با کابل به کف پامیزدند و همه آن را داشتند بعد بستگی به سبک و سنگین بودن پرونده داشت و بعد شکنجهها فرق میکرد.
مثلا خانم دباغ و خانم سجادی سوزاندن با سیگار را چندبار تجربه کردند. روی نقطههای حساس بدن آتش سیگار را خاموش میکردند یا ناخن را میکشیدند.
ناخن چسبیده را چطور میتوانستند بکشند؟ سوزن ته گرد را زیر ناخن میکردند، دو تاسه تا زیر هر ناخن! بعد با فندک یا شمع این سوزنها را داغ میکردند سوزن که داغ میشد حرارت زیر ناخن میرفت و باعث عفونت ناخن میشد، بعد ناخن میافتاد. برای همین آنهایی که ندیدند، میگفتند ناخن را میکشیدند، ولی اصلش به همین صورت بود.
برادر خود من به خاطر ضربهای که خورده بود کلا کاسه چشمش تخلیه شد. عکسش در موزه عبرت هست؛ فکش شکسته، دندانهایش ریخته و جمجمه ترک خورده است. آخرین ضربهای که میزنند به قلبش میزنند که باعث ایست قلبیاش میشود..